نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَآ أَوْحَیْنَآ إِلَیْکَ هَذَا الْقُرْءَانَ وَإِن کُنتَ مِن قَبْلِهِ لَمِنَ الْغَافِلِینَ» (یوسف،3)

 ما با این قرآن که به تو وحی کردیم بهترین داستان ها را بر تو بازگو می کنیم، در حالی که تو پیش از آن، از بی خبران بودی.

 

 نکته ها:

«قَصَص» جمع «قصّه» هم به معنای داستان و هم نقل داستان است.

قصّه و داستان در تربیت انسان سهم بسزایی دارد. زیرا داستان، تجسّم عینی زندگی یک اُمّت و تجربه عملی یک ملّت است. تاریخ آئینه ی ملّت هاست و هر چه با تاریخ و سرگذشت پیشینیان آشنا باشیم، گویا به اندازه عمر آنان زندگی کرده ایم. حضرت علی علیه السلام به فرزندش امام حسن می فرماید: فرزندم! من در سرگذشت پیشینیان چنان مطالعه کرده ام و به آنها آگاهم، که گویا با آنان زیسته ام و به اندازه ی آنها عمر کرده ام. (نهج البلاغة،نامه31)

در روایات، به کلّ قرآن «احسن القصص» اطلاق شده است و این منافاتی ندارد که در میان کتب آسمانی، قرآن «احسن القصص» باشد و در میان سوره های قرآن، این سوره «احسن القصص» باشد.(11)

  تفاوت داستان های قرآن با سایر داستان ها:

 1- قصّه گو خداوند است. «نحن نقصّ»

 2- هدفدار است. هدفی بس بلند و آن ارشاد و هدایت انسان از طریق تجربه امّت های گذشته است که چگونه بعضی به خاطر ایمان و صبر و تقوی عزیز شدند و گروه دیگری به خاطر هوسها و لجاجت ها و تکبّرها و حسدها ذلیل گشتند. با نقل این داستان ها به انسان آرامش و دلداری می دهد تا در مقابل نا ملایمات پایدار بماند. قرآن در این باره می فرماید: «نقصّ علیک من انباء الرّسل مانثبّت به فؤادک»(هود،120)

 3- حقّ است، نه خیال. «نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ»(کهف،13)

 4- بر اساس علم است، نه گمان. «فلنقصنّ علیهم بعلمٍ»(اعراف،7)

 5 - وسیله ی تفکّر است، نه تخدیر. «فاقصص القصص لعلّهم یتفکّرون»(اعراف،176)

 6- وسیله عبرت است، نه تفریح وسرگرمی. «لقد کان فی قصصهم عبره»(یوسف،111)

حضرت علی علیه السلام می فرمایند: ما أکثر العبر و أقل الإعتبار. (نهج البلاغة، حکمت289)

 

چه بسیار است عبرتها و چه قدر کم است عبرت گرفتنها است.

نظم

  • جهان در چشم مرد با بصیرت              پر است از پند و از اندرز و عبرت
  • بود کم لیکن آن کو پند گیرد                بدل اندرز و عبرت در پذیرد
  • بود اسباب عبرت گر چه بسیار            ولى گیراى عبرت نیست در کار
  • نگر در پارس اندر تخت جمشید           که روزى همسرى کردى بخورشید
  • کنون از گردش چرخ دورنگى                از آن مانده ستون و تخته سنگى
  • اثر پیدا نه از جمشید و نى جام           ز کیکاوس و کیخسرو نه فرجام
  • ببین فرعون را کاندر لب نیل                بساطى گستراندى میل در میل
  • نه از فرعون و از قصرش اثرها است      نه از کسرا و ایوانش خبرها است
  • بنوشروان چرا سدّ راه چاره است         چرا فرش بهارستانش پاره است
  • کجا نعمان شد و کاخ خور نق              کجا تبّع شد و آن تاج و بیدق
  • تمامى مارشان اندر بیوت است          مکانشان جاى جغد و عنکبوت است
  • بعبرت لوح آنان گر بخوانى                  بسوى اعتبار اسبى جهانى

( شرح نهج البلاغه منظوم، ج 10، صفحه ی 75 و 76)